زندگی نه يک اتفاق، که هنر است.

دیروز رفته بودم دانشگاه و موقع برگشتن بر خلاف توصیه دکتر تصمیم گرفتم یه خورده راه برم ، حداقل تا ونک . راستش عکس العمل های مردم در قبال کسی که داره لنگان لنگان راه میره خیلی واسم جالب بود :

یه عده فقط و فقط نگاه می کنن . یه جور نگاه خاص . بعضی ها گاهی اصواتی هم با نگاهشون همراه می کنن حاکی از دلسوزی ، ناراحتی و … . بعضی خیلی بی تفاوتن و عده ای دیگه حتی از دستت عصبانی میشن که چرا سرعتشون  رو کم کردی یا راهشون رو بستی ! و معمولا کسی واسه کمک پیدا نمیشه .

داشتم به اونایی فکر می کردم که مجبورن یک عمر با معلولیت زندگی کنن.

ادامه خواندن زندگی نه يک اتفاق، که هنر است.

شما چه فکر می کنید!؟

با سلام.

شما در مورد عکس فوق چه فکر می کنید؟ این عکس مربوط به چیست؟ کجاست؟ و مهمتر از همه چه چیزی را در ذهن شما تداعی می کند؟

در هفته های آتی به تفصیل در مورد آن خواهم گفت.

ناکامی ایرانیان

نوشتار ارزنده دوستان خوبم در گروه “اصم” مرا بر آن داشت و بهانه ای شد تا در سلسله مقالاتی به واکاوی علل عقب ماندگی ایران و ایرانیان بپردازم. عللی که در آینده به ذکر آنها خواهم پرداخت مجموعه نظراتی است که متفکرین ایرانی و غیرایرانی به ذکر آن ها پرداخته اند و اینجانب مجال آن را داشته ام که با این موارد به واسطه نوشتار یا شنیدارهای این بزرگواران آشنا شده و اندکی به تأمل در مورد آن ها بپردازم و خدای را شاکرم که بخت یار شد تا این باب را بگشایم.

سخن را به درازا نکشیده و نوشته ام را با شعر زیبای شاعر معاصر جناب آقای فاضل نظری خاتمه می دهم.

ادامه خواندن ناکامی ایرانیان

دو کلمه یا بیشتر حرف حساب

ببخشید سرزده مزاحم شدم، حرفهایی داشتم که میباید زودتر گفته بشه، هرچند بهتر بود دیروز و بعد از دیدگاه سید علیرضا بیان میشد ولی بدلیل عزمت به تهران فرصت نشد. قبلا ازخوانندگان علی الخصوص نویسندگان یکشنبه به خاطر برهم زدن نظم مطالب پوزش میطلبم.

اولا اینو بگم که با شدت و حدت فراوان از دوست عزیزم دکتر نظام الحسینی کمال تشکر را بکنم که نه تنها در طول تحصیل همواره دلسوز و راهنمای من بوده و هست، در اینجا هم به بهترین وجه این کار را در سطح وسیعتر و برای عامه اهالی سمپاد، انجام میدهد.(نگا! بَرقیای از خود راضی از هم تشکر مُکُنن)

ادامه خواندن دو کلمه یا بیشتر حرف حساب

حسرت عاشق شدن

 تفكرمان به طاق مطبخ اندروني ماسيد؛

و در جاده تاريخ هر جا كه رد پاي محبتي بود

اگر به حماسه كشيد تيشه اش را بدست فرهاد سپردند

و آنجا كه جنون سر به بيابان گذاشت گناه به گردن غمزه هاي ليلي افتاد؛

تحجر عشق را به زنجير كشيده بود.

ادامه خواندن حسرت عاشق شدن

فردا افطاری یادتون نره

سلام

طاعات  عبادات همه مقبول درگاه حق

فردا یه برنامه گذاشتیم که اس.ام.اس براتون اومده.ولی برای تاکید بیشتر:

فردا ساعت 6عصر.ورودی پارک جمشیدیه.به صرف افطاری.

مهمون خودتونید و احتمالا در یکی از غذا خوریهای داخل پارک.

رفتار شناسی جامعه ایرانی، “فردگرایی” یا ” خودمداری ” مسأله این است!!

 

لازمۀ تحول آگاهانه هر جامعه، شناخت واقعیت های اجتماعی آن جامعه است. برای بدست آوردن چنین شناختی می توان هر جامعه ای را از دیدگاه های متفاوت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و …. مورد بررسی قرار داد. در این مقال سعی کرده ایم دو سیستم متفاوت حاکم بر جوامع اجتماعی، که اگر چه از نظر معنایی مشابه یکدیگرند ولی از نظر مفهوم کاملا ً مجزا می باشند، را مورد بررسی قرار دهیم: “فردگرایی” و “خودمداری”.

ادامه خواندن رفتار شناسی جامعه ایرانی، “فردگرایی” یا ” خودمداری ” مسأله این است!!

فرا رسیدن ماه خدا بر مهمانانش مبارك

باز هم فرصتي ديگر تا با تو و تنها با تو سخن بگوييم
 براي آنكه براي يك گوش كاملا شنوا درد دل كنيم
براي آنكه دوباره عهدهاي گردوخاك گرفته را به خاطر آوريم
براي آنكه از تمام سختي ها و شكست ها به تو پناه ببريم
براي آنكه با هر يك بار صدا زدن، با هر يكبار ربنا گفتن، صد بار جواب بشنويم
براي پاسخ شنيدن سوال هاي بي پاسخ از دوست يا همكار ويا يك آشناي قديمي
براي آنكه حضورت را در هر حرف ودر هر گام احساس نماييم
 براي تسبيح فرشته هايت در وصف آنكه لايقش نيست
براي گذشتن از آنچه هر روز بوده : آب – غذا-  گناه
براي تشنگي، براي گرسنگي
براي سرزنش اشتباهات و براي شمردن تعداد دروغ هاي روزمره
 براي فرار از تظاهرو براي مهمان كردن تو درتنهايي هاي دلمان‎
 براي آرامش سحرگاهي
براي حس نياز به يگانه پروردگار
براي مرور همراهيت در ناكجا آباد هاي زندگيمان
براي حس صبر، بركت، نعمت، زندگي
براي نجات از آشفتگي ها و تنگناهاي تاريك زندگيمان
و شايد براي تمديد تاريخ انقضاي دلهايمان
و در يك كلام
براي احساس وجود كردن وقتي كه تو همراهمان باشي
شايد اين ماه ، ماه شروع دوباره اي از زندگيست…

به بهانه بازگشت مهدی

به بهانه بازگشت مهدی

ساعت 5و2 دقیقه:

با اولین صدای زنگ موبایل از خواب پریدم. مهدی دم دره، بقیه هنوز خوابن .امروز قراره ما ساعت 16 به افتخار مهدی بریم میدون درکه.

ساعت 14و30دقیقه:

ما به همراه مهدی از خونه گشنه و تشنه راهی میدون درکه شدیم.

ساعت 15و30 دقیقه:

سوار بر مینی بوس منتظر پر شدن ماشین هستیم که صدای هلیکوپتری از فاصله بسیار کم ما را دهشت زده کرد، بله او کسی نبود جز امیر حمزه که به همراه خواهرش داشت سوار ماشین می شد.

ادامه خواندن به بهانه بازگشت مهدی