تشکر…

من نمیدونم باید از کی‌ یا کیا تشکر کنم؟

یکی‌ از بهترین روزهای عمرم امروز رقم خورد،یکی‌ از بهترین روزی ۰۲۱ امروز رقم خورد…انقد خوب بود که وقتی‌ داشتیم از بچه‌ها جدا می‌‌شدیم همه ناراحت بودن در حالیکه خستگی‌ تو چهرشون موج میزد ،باز هم دوست نداشتن از هم جدا بشن…امیدوارم همیشه همینجوری به بچه ها خوش بگذره…یاد خستگیاش…یاد برف بازیاش و زمین خوردناش…یاد شعرای دست جمعی‌ که تا پایین میخوندیمو نصفیشو بلد نبودیم…یاد زندگی‌ بی‌ دقدقعه ای که اون بالا داشتیمو همه ی مشکلاتمونو از یاد برده بودیم…یاد مشاعره و تقلب بعضیا…یاد شکستن عینک منو کشتی‌ گرفتن با حامد…یاد باهم بودناش،هیچوقت یادم نمیره…ازتون ممنونم بخاطر این روز زندگی‌ من!

کرگدنی که ما…. نباشیم!

نقدی بر شام پس از کرگدن!

راستش دلم نمی خواد هیچوقت خود نمایی کنم و حرفی از خودم به میون بیارم…ولی یکی از دوستان دیشب یه حرفی زد که خیلی برام سنگین بود…یه حرفی در مورد علوم تجربیا،مخصوصا پزشکیا زده شد: که ما تک بعدی هستیم و  خلاصه از این حرفا…من اونجا تک و بی یاور بودم و حرفی نزدم! و از اونجایی که در تاریخ همواره ثابت شده که نوشته از حرف ثبات و تاثیر بیشتری داره مینویسم! کاش بیاد داشتیم شاعرین بزرگی چون شهریار که طبابت می خوندن…

در زیر شعری از خودم اوردم نه برای خودنمایی برای اینکه فقط بگم ما پزشکیا…کرگدن نیستیم!

قسمت (3)

٭فإِذا سَوّیتهُو و نفختُ فیهِ مِن رّوحِی فقعُوا لهو سٰجِدِینَ٭

٭ پس چون آن عنصر را معتدل بیارایم و در آن از روح خویش بدمم همه بر او سجده کنید٭

این فرمان جهت احترام به این روح بزرگ الهی بود…پس از روح والای خود بر این پیکر بی ارزش دمید و بر آن قیمت نهاد… کاش شیطان توانای فهمیدن این واقعه ی شگرف را داشت؛ کاش خود می فهمیدیم،کاش می فهمیدیم که حامل چه شریعتی هستیم…وای بر ما!!!

و ای کاش خداوند از روح خود بیشتر بر بنده ی همیشه مقصرش می دمید… و تو ای بنده ی خطاکار بدان که نیازمندی به بخشوده شدن… بدان برادرت جایزالخطاست… پس ببخشای تا بخشوده شوی!

٭و هم اکنون کجایند آن  دستان که به سمت ما دراز شده بود…؟ جریان غالب شد و ما را دستی دردست نیست…

٭و عمر می گذرد و ما در حسرت دیروز…حیران از امروز… و نادان از فردای خویشتنیم…

اگربخشیدیم بدون انتظار ازتحسین و اگر بخشیدیم بدون بخشیده شدن…چه بزرگ شدیم…بزرگی به سن نیست، به دل است!

پاداش و تحسین خدای و بنده اش تو راست ای بخشنده…

و توبه ی من نیست هنری…که کسان توبه بسیار فرمودند و بشکستند! همانطور که حکیم بزرگ، عمر خیّام میفرماید در موسم گل ز توبه یا رب توبه …هنر نگاهداری و پایداری بر آن است!

٭و دستانت را در دستانم قرار ده تا تو را خارج از این تلاطم و هیاهو برم…در آنسوی رودخانه ی خروشان…

پشیمان نخواهی شد!!

قسمت (2)

بخشیدن

فلسفه ی بخشش چیست و چرا خداوند بخشیدن را آفریده است؟

بخشیدن مجوزی است برای خطا بندگان و خدای “الرحمان” ، اینچنین، بزرگواری خویشتن را به رخ همه کشیده…

سوالی در ذهنم خود را نمایان می کند…پس چرا شیطان, چرا اوبخشیده نشد؟

غرور… چیزی که خداوند سخت از آن بیزاری می جوید؛ علت همین غرور شیطان بود…او منی می کرد و خود را از بقیه بالاتر می دید…او مقرب ترین فرشته ی عرش بود و نسبت به دیگرفرشتگان یک برتری دیگر نیز داشت…اختیار…همان اختیاری که بر رخ زندگیش نقش تباهی زد!

حال ما که فرشته نیستیم و اختیار هم داریم چه ؟ ما که شش هزار سال عبادت نکردیم چه؟؟!

در زمان او که کسی راهنمای ِ به گناه نبود٬ برای ما چه؟؟!

وای…چه وظیفه ی سنگینی بر گرده می کشیم…

شیطان روزی نقش برترین فرشته را بازی می کرد…آری نقشی بیش نبود…

٭والله علی کل شئ ٍعلیم٭

ای کاش فقط از شیطان دوری نمی جستم;کاش پروردگار بصیرتی بر من دهاد تا از شیطان صفتان انسان نما دوری جویم…

قسمت اول

بسمه تعالی

٭ما همیشه دوست داریم بر خلاف جریان آب شنا کنیم…و دستگیر کسانی باشیم که جریان برایشان غلبه کرده…

٭این است سرگذشت من٬ سخن دیروز و امروزم:

سعی کن غرورت را برای دلی بشکنی و نه بخاطر غرورت دلی را.

با دلی شکسته …پشیمان از گذشته…توبه ای از من و… نپذیرفتن از او!

ای کاش میشد بر چشمانش آب زمزم کشید تا غبار بدبینی را از چشمان خمارش بزداید…ای کاش دلش بزرگتر از چاهی بود که با سنگ ابلهی پر شود…ای کاش صبرش بیش از آن کاسه ای بود که با سخن گزاف فرومایگان لبریز شود … .

ای کاش پی هر سخن و حرکتی به دنبال معنی و مفهومش نبود, او نمیداند بعضی مفاهیم و اهداف سبب گمراهی می شود… .

و ای کاش یگانه معبود دو عالم٬ خدای هست و نیست٬ همچون خود، به ما توانایی بخشیدن می داد…

برنامه هفتگی کوه

برف مي بارد
برف مي بارد به روي خار و خاراسنگ
كوهها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ
بر نمي شد گر ز بام كلبه ها، دودي
يا كه سوسوي چراغي گر پيامي مان نمي آورد
رد پا ها گر نمي افتاد روي جاده هاي لغزان
ما چه مي كرديم در كولاك دل آشفته دمسرد ؟

ادامه خواندن برنامه هفتگی کوه