افراد فوق که هستند و در حال انجام چه کاری می باشند؟
نویسنده: راحله
مسلبقه شماره 3
عکس فوق متعلق به چیست و کاربرد آن چه می باشد؟
سمپادی،روزت مبارک!
با من اكنون چه نشستنها، خاموشيها
با تو اكنون چه فراموشي
چه كسي ميخواهد
من و تو ما نشويم
خانهاش ويران باد ادامه خواندن سمپادی،روزت مبارک!
گزارشی ناقص از تئاتر رفتن چند سمپادی
امروز یعنی دیروز با چند تا از بچه های سمپادی رفتیم تماشای تئاتر!
تئاتر پیشنهاد کاملا غرض ورزانه از طرف برونکا با همکاری صمیمانه پدر پسر شجاع بود. البته به ما که خیلی خوش گذشت و کلی خندیدیم.
مسابقه 1
سلام
برای ایجاد یه خورده فعالیت هم که شده تصمیم گرفتیم یه مسابقه برگزار کنیم.
هر دفعه یه عکس بالا میشه و شما باید حدس بزنین این عکس چیه!
اولین عکس، پیشنهادی است از فرزانه کاجی.
این شما و این هم عکس اول!
دریاچه ارم
سلام
راستش 20 تا بلیط تخفیف 30% دریاچه قایقرانی و ماهیگیری ارم داریم اینجا که اعتبارش تا آخر اسفنده. مخصوص روزهای شنیه تا چهارشنیه.
قیمتش بدون تخفیف از ساعت 11 تا 13 6000 تومان و 13:30 تا 18 10000 تومانه.
من پیشنهادم چهارشنبه 21 اسفنده.
اگه کسی مایل هست بگه تا برنامه رو جور کنیم (ساعت مورد نظرتون رو هم بگین)
(پشت بلیطها نوشته از کلیه میادین اصلی شهر به صورت رایگان سرویس داره)
منتظرم 🙂
یکی بود یکی نبود …
توضيح سردبير: از آنجا که اين پست، حاوی چندين تصوير است که بارگذاری آن مدت زمانی به طول می انجامد، جهت جلوگيری از کند شدن صفحه اول، تمامی تصاوير در ادامه مطلب قرار گرفته است.
زندگی قبلی شما
این لینک رو چک کنید :
http://thebigview.com/pastlife/
درسته یه کم قدیمیه اما نتایج رو بذارین ببینیم واسه هر کی چی میاد 😉
قورباغه ها
مارها قورباغهها را مي خوردند و قورباغهها غمگين بودند
قورباغهها به لك لكها شكايت كردند
لك لكها مارها را خوردند و قورباغهها شادمان شدند ادامه خواندن قورباغه ها
تساوي
مابه مردها گفتيم: مي خواهيم مثل شما باشيم. مردها گفتند: حالا كه اين قدر اصرار مي كنيد، قبول ! و ما نفهميديم چه شد كه مردها ناگهان اين قدر مهربان شدند.
وقتي به خودآمديم، عين آن ها شده بوديم. كيف چرمي يا سامسونت داشتيم و اوراقي كه بايد به آن ها رسيدگي مي كرديم و دسته چك و حساب كتاب هايي كه مهم بودند.. با رئيس دعوايمان مي شدو اخم و تَخم اش را مي آورديم خانه سر بچه ها خالي مي كرديم. ماشين ما هم خراب مي شد، قسط وام هاي ما هم دير مي شد.. ديگربا هم مو نمي زديم. آن ها به وعده شان عمل كرده بودند و به ما خوشبختي هاي بي پايان يك مرد را بخشيده بودند.