تاتر حوالي تئاتر شهر

تئاتر “حوالي تئاتر شهر ”  در تاريخ 18/5/89  در ساعت 7:30 در تماشا خانه مهر حوزه هنري برگزار مي شود.

توضيح انكه تعدادي بليط تخفيف 50 درصد موجود مي باشد. علاقمندان اگه خواستن كامنت بذارن!

تنگه واشی یا تنگه ساواشی

موضوع: اردوي يك روزه به مقصد تنگ واشي
تاريخ: 25 تيرماه
زمان حركت: ساعت 4 بامداد روز جمعه
مبدا حركت: روبروي ايران فيلم ميدان آزادي
مواد لازم: يك عدد دمپايي، افتابگير و خوراكي هاي بسيار براي دوستانتان
هزينه ثبت نام: 10000 تومان

با توجه به محدوديت ظرفيت ميني بوس، لطفا حضور خود را با گذاشتن كامنت اولويت بخشيد. بديهي است دوستاني كه ثبت نام را با پرداخت هزينه قطعي فرمايند، در اولويت هستند و در صورت عدم پرداخت وجه تا سه روز قبل حركت، اولويت باطل مي گردد.

متعاقبا اطلاعات بيشتر اعلام خواهد گرديد.

طلا و مس

طلا

مس

با عرض سلام و ادب خدمت دوستان

سینما پردیس سینمایی پارک ملت مفتخر است فيلم طلا و مس را در روز سه شنبه به كارگرداني همايون اسعديان، براي شما دوستان عزيز به نمايش در آورد.

خواهشمند است دوستاني كه قبلااين فيلم را نديدند و تمايل به شركت در اين برنامه را دارند، حضور خود را اعلام نمايند.

ضمنا ساعت 6:45 در مكان سينما پرديس پارك ملت واقع در خیابان ولیعصر – بزرگراه نیایش -مقابل بزرگراه کردستان حضور به هم رسانند.‬

تاتر روز واقعه

چنانچه مایل هستید در تاتر «روز واقعه» براساس نوشته بهرام بيضايي شرکت نمایید،

در محل تماشاخانه مهر حوزه هنری واقع در تقاطع حافظ و سمیه

در تاریخ امروز سه شنبه 22 دیماه ساعت 6:30 منتظر شما حتی شما دوست عزیز هستیم.

این تاتر به کارگردانی یاسر محمودی برگزار می شود و از برگزیدگان ششمین جشنواره سراسری تئاترماه و نیز برگزیده بخش بازیگری زن، موسیقی، طراحی صحنه و کارگردانی از ششمین همایش سراسری عاشورایی است.

هزینه تاتر به صورت رایگان دریافت می شود. لطفا یک بسته دستمال کاغذی نیز به همراه داشته باشید.

برنامه تفریحی توچال

براي تموم اونايي كه از درس خوندن و  امتحانا خسته شدن

براي تموم اونايي كه از مقاله خوندن و پروژه خسته شدن

براي تموم كساني كه شادن

براي تموم اونايي كه نياز به هواي آزاد دارن

براي اونايي كه مي خان انرژيشون رو تخليه كنن

يك روز به ياد ماندني  در صبحگاه جمعه برفراز قله های توچال

به صرف:

تله كابين

برف بازي

ساختن نماد يادبود از گروه 5+1

زمان:

8:15 تا 1

راس ساعت 8:15 جمعه 18 دیماه وعده ديدارميدان تجريش

با توجه به ظرفيت محدود و استقبال گسترده شما اولويت با كسانيست كه زودتر اعلام آمادگي كنند.

نوروزتان مبارك

تحويل سال يعني انتظار براي اومدن عيد و اومدن عيد يعني اومدن بهار‎‏، يعني شكفتن شكوفه ها، يعني زنده شدن زمين، يعني خونه تكوني، يعني كنار خونواده بودن، يعني ديد و بازديد، يعني تعطيلي عيد و يعني عيدي گرفتن. تحويل سال يعني يه لحظه، لحظه اي كه تمام انرژيمون رو جمع كنيم و فارغ از همه بديها و شكست ها و دغدغه ها براي بهاري بودن زندگيمون، براي دگرگوني حالمون به بهترين حال در راستاي هموار كردن زندگي (و نه براي هموار بودنش) تو تمام لحظات چرخش يكبار ديگه زمين به دور خورشيد دعا كنيم. براي آرامشي دعا كنيم كه با وجود سنجد براي سنجيده عمل كردن، با سيب براي سلامتي، با سبزه براي سبزي و شادي، با سمنو براي قدرت، با سماق براي صبرو تحمل ديگران، با سركه براي پذيرش ناملايمات، با سكه براي ثروت ودارندگي، با ماهي براي تحرك و زندگي و با شمع براي روشنايي در سايه قرآن با توكل برخدا هفت سين معني مي كنيم.

امسال يادتان نرود سين سمپاد هم به هفت سينتان اضافه كنيد.

هر روزتان نوروز، نوروزتان پيروز

سمپاد و بزرگ شدن

کوچیک که بودیم همیشه دوست داشتیم بزرگ بشیم؛ چیزی که حتی معنیشو نمی فهمیدیم! بزرگ شدن فقط قد کشیدن نبود، بزرگ شدن فقط درس خوندن نبود، بزرگ شدن معنیش بزرگ شدن دنیامون بود. باید آدم های بیشتری رو تو دنیامون وارد می کردیم: دوست، معلم، استاد، هم کلاسی، رئیس، همکار و هزار تا غریبه دیگه! آدم هایی که بعضی ها شون کاراشون بخاطر خدا بود و بعضی ها فقط حرفشون از خدا بود! آدم های بزرگی که دل کوچیکی داشتند و آدم های کوچیکی که دل بزرگ! غریبه هایی که دوست بودن و دوست هایی که غریب! مریض هایی که سالم بودن و سالم هایی که مریض! آدم هایی که بعضی وقتها از بودن تو این دنیای آدمیت خسته و نا امیدت می کردن و آدم هایی که امیدوارتر به زندگی! آدم هایی که نمی فهمیدن، خرده شیشه داشتن و بخاطر قدرت داشتنشون اونقدر راحت بهت ظلم می کردن که حتی نعمت خواب راحت رو با ناراحتی بهت حروم می کردن.

ادامه خواندن سمپاد و بزرگ شدن

يك روز به ياد ماندني

امروز هم يك روز فوق العاده بود. صبحانه به لطف دوستان همه چيز بود: انواع و اقسام نان – پنير- مربا- سالاد ماكاروني- كراكر- گوجه خيار. اما املت دست پخت آقاي ليواني توي قابلمه بزرگشون چيز ديگري بود كه در عرض سه سوت تمام شد.  بعد از صبحانه دوچرخه سواري چسبيدن غذا را دو چندان مي كرد. دوچرخه ها همه جور بودند و دوچرخه سواران هم همه جور بودند. بعضي چندين بار پيست را دور زدندو بعضي يكبار. بعضي افتادند(نمونش خواهرم) و بعضي هم ايندفعه نيفتادند(نمونش خودم). بعضي دوچرخه كوتاه داشتند و بعضي بلند. بعضي پنچرو بعضي سالم. بعضي عقب دار بودند و بعضي جلوجلو جمع را از گسيخته شدن دور مي كردند. هوا هم با سرعت دوچرخه ها سرد بود اما گرماي جمع سمپاد بيشتر از آن بود كه سرمايي به نظر برسد. ناهار هم به نعمت ماشين خانم محق و آقايان كرمي نيا و عارف نزديك آبشار و يك جاي خلوت بود. جوجه ها خيلي زياد بودند و آبليمو و پيازش هم به اندازه كافي. اما اجاق گاز هيزم سوزمان طعم جوجه ها را بهتر وبهتر مي كرد. فوت كردن آتش هم توسط هركسي مي توانست انجام شود اما آقاي نظام بهتر از هركسي گرما را شعله ور مي ساخت. سيخ كباب هاي يك اندازه اي خانم صنعتي و كاجي وغالبي و مسوليت پذيري هاي آقاي ابوترابي و صادقي و بقيه دوستان هم در پخت غذا و تقسيم به تعداد(مخصوصا ليموها) هم كم حرف نداشت. حتي كمك بعضي دوستان براي چشيدن غذا در چرخه توليد به مصرف هم مثال زدني بود. امروز جمعمان مثل هميشه پر از صفا بود و امروز مثل هميشه هركس به نحوي براي بهتر بودن جمعمان پاسخگو بود. جاي همه آنها كه نيامدند هم خالي. و در آخر سپاس ويژه از خانواده كرمي نيا براي رانندگي شان و رساندن ما آنهم در عرض ١٠ دقيقه .

پاتوق

نظر به اينكه حضور پر رنگ خيلي ها در اين روزها كم رنگ تر شده است بر آن شديم تا آلارمي بفرستيم كه چنانچه در خوابند يا چرت مي زنند بيدار شوند و اين جماعت هميشه در صحنه را بيدار سازند.
در ادامه بر آن شديم تا  به گوشه هايي از پاتوق به تاريخ ١/٨/٨٧ اشاره نماييم كه سيل جمعيت يزديان سمپادي هر چند سيل نبود ولي با وجود مراسم تولد دوست عزيز و گپ هاي دوستانه و كيك بزرگ تولد خاطره انگيز شد و حسابي خوش گذشت و بدين وسيله از ايشان كمال تشكرمان را ابراز مي داريم.
جاي همه دوستاني كه در جمع مان نبودند سبز و جنگل باد..

گل يا پوچ

راست مي گفت..هنوز هم يادم هست…حرفهايش زيبا بود…سكوت كوتاهش و بلندي آوايش، اشتياق را براي شنيدن سخنانش چندين برابر مي كرد… گرمي كلامش و شيوايي بيانش، آرامش را براي فكر كردن به حرفهايش بيشتر و بيشتر مي كرد…انگار بازي با كلمات را به خوبي مي دانست وخوب مي دانست چگونه قواعد اين فن را در حرفهايش به كار برد و اين حرفهايش را تاثير گذارتر مي كرد…گاهي وقتها جاي فعل وفاعلش را عوض مي كرد؛ گاهي زمان را براي ابتداي جمله هايش به كار مي برد، شايد مي خواست با لباس هاي اتوكشيده اش تناقض نظم و چيدمان را را زير سوال برد…

ادامه خواندن گل يا پوچ