معنویت

1-4-مقدمه
در ابتدا ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که از منظر مصطفی ملکیان معنویت مقوله ای است متمایز از دین. به بیان دیگر معنویت مد نظر ایشان، دین نیست. باید توجه نمود که از عبارت “معنویت، دین نیست” برنمی آید که “معنویت، با دین تضاد یا منافات دارد”. با این تفسیر هر انسان معنوی لزوما متدین نیست کما اینکه هر انسان دینی هم لزوما معنوی نیست. حال این سوال مطرح می شود که چه انسانی معنوی است. انسانی معنوی است که به سه گزاره ذیل قائل باشد.

2-4-مولفه های انسان معنوی

1-2-4-ساحت وجودشناختی

اولین اعتقاد انسان معنوی آن است که باور داشته باشد که جهان تنها منحصر به قوانین فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی نیست. به عبارتی فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی به آدمی در شناخت جهان کمک می‌کند، اما در شناخت بخشی از جهان و نه همه جهان. جهان هستی به لحاظ وجودشناختی، فوق العاده وسیع‌تر از آن است که قوانین فیزیک، شیمی و زیست شناسی بر ما عرضه می‌کنند.

2-2-4-ساحت معرفت شناسی
به لحاظ معرفت‌شناسی ، انسان معنوی معتقد است که جهان منحصر در هرچه عقول آدمیان می‌گویند، نیست. چیزهایی در جهان هست که از حدود عقل آدمی بیرون است. اموری در جهان وجود دارد که فراتر از عقل آدمی است. به بیان دیگر اگر به لحاظ معرفت‌شناسی معتقد باشیم که جهان هستی، همان است که عقل بشر می نمایاند و اگر چیزی از عقل بشر بیرون افتاد، از وجود بیرون است و رازی وجود ندارد، انسان معنوی نیستیم. معنویت در این ساحت یعنی قائل شدن به وجود راز در عالم هستی. نکته قابل توجه وجه تمایزی است که بین راز، معما و مسئله وجود دارد. در مسئله آدمی چیزی را نمی‌داند، اما هم خود و هم نوع بشر، بالقوه توانایی دانستنش را دارد. مسئله، محکوم به ندانسته شدن نیست. مسئله یعنی ندانستنی که امکان تبدیل شدنش به دانستن هست. در ریاضیات، منطق، در شاخه های مختلف فلسفه و نیز شاخه های مختلف علوم تجربی طبیعی و انسانی، در دین و مذهب و … مسئله وجود دارد. یعنی نادانسته هایی وجود دارد که به مرور زمان دانسته می شود. یک مفهوم دیگری وجود دارد به نام معما. معما را اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، مسئله نیست بلکه “مسئله نما” ست. معما چیزی است که چنان عرضه شده است که ما گمان می کنیم مسئله است. اگر درست عرضه شده بود، معلوم بود که مسئله نیست. طرز بیان آن طوری بوده است که برای ما مسئله شده است. و اما انسان معنوی کسی است که قبول دارد فراتر از اینها(مسئله و معما)، چیزی به نام راز وجود دارد. و راز چیزی است که نمی دانیم و تا زمانی که انسانیم هم نمی توانیم دانست. یعنی ما توانایی دانستن آن را نداریم. اگر به وجود راز معتقد باشیم، آثار و نتایج فراوانی بر روان ما دارد.

3-2-4-ساحت روان شناختی

اما معنویت، شق سومی هم دارد. به لحاظ روان‌شناختی، انسان معنوی معتقد است که روان من، روان مطلوب نیست. روان مطلوب، روانی است که من باید به سوی حصول آن روان بکوشم. در معنویت روان شناختی، مراد این است که من به وضع موجود روانی خودم راضی نباشم و معتقد باشم که یک ارتقا معنوی و تعالی روحانی، امکان پذیر است. از لحاظ روان شناختی، انسان معنوی، انسانی که سعی در ارتقا درونی خود دارد و می داند که عقاید بهتر از عقاید او وجود دارند و باید به سمت کسب آن عقاید، احساسات و هیجانات حرکت کند که به این، معنویت روح شناختی نیز می گویند. کسانی که می گویند در درون مان همین هست که هستیم ولی می خواهند مناسباتشان در نهاد خانواده، در نهادهای اقتصاد، سیاست، حقوق، دین و مذهب بهتر شود، چنین انسانی از نظر اجتماعی انسانی ماتریالیست است. ولی انسان معنوی، پذیرفته است که باید درونش نیز تغییر کند و به سمت بهتر شدن برود. یعنی یک رشد درونی هم برای بهبود در بیرون از خودش لازم دارد.
مراد ملکیان از انسان معنوی، کسی است که به این سه ایده قائل باشد. این معنویت را کسانی از راه عرفان حاصل می کنند، کسانی از راه تشرع به دین و شریعت خاصی، کسانی از راههای دیگری. این که چگونه این معنویت حاصل می شود، موضوع بحث نیست بلکه آنچه اهمیت دارد قائل بودن به سه ایده ی بالا است.

5-شرح آخر
سخن آخر آن است که وقتی گفته می شود “معنویت و عقلانیت”، یعنی معنویت با سه شقی که ذکر شد و عقلانیت با دو شقی که بیان گردید؛ اگر در آدمی جمع شود، آن بخشی از زندگی آرمانی که بدست آوردنش در عهده اوست را حاصل می کند. به گمان نگارنده پروژه “معنویت و عقلانیت” در زمره پروژه هایی است که حامل ویژگی هایی خاص است. ویژگی اول آنکه پروژه ای است که بیشتر وجه روانشناختی و اخلاقی دارد (در مقابل جنبه جامعه شناختی و سیاسی). ویژگی دوم آنکه پروژه ای است سکولار بدین مفهوم که مبنای تصمیمگیری ها را در ساحت های گوناگون، دین نمی داند. ویژگی سوم آن است که بر عقلانیتی تاکید دارد که مهمترین شاخصه اش استدلال است. به بیانی دیگر در عقلانیت به ما می آموزد که سخنی برای آدمی حجت است که دلیل محکمی داشته باشد. ویژگی دیگر این پروژه تاکیدی است که بر زندگی اصیل دارد. زندگی اصیل یعنی زندگی بر اساس فهم و تشخیص خود. یعنی زندگی‌ای که در آن تقلید و تعبد، القاپذیری، تبعیت از افکار عمومی و مدهای فکری زمانه، جایی ندارد. ویژگی دیگر این پروژه واقع گرایی است. واقع گرایی را در این مفهوم باید مقابل ایده آلیسم قرار دارد. واقع گرایی بدین معناست که باید صحت عقاید را با واقعیت سنجید. در واقع گرایی وقتی ادعایی می شود نمی توان گفت “این ادعا با ادعای حضرت عیسی نمی‌خواند، یا اینکه با سخن کانت نمی‌خواند.” خوب نخواند! مگر بناست که سخن با سخن دیگری بخواند؟ سخن باید با “واقعیت” بخواند و نه با سخن شخص دیگری. این است معنای واقع گرایی! در واقع گرایی است که ما سخن فردی را بخاطر شخصیت آن فرد نمی پذیریم بلکه به خاطر دلیلش می پذیریم. ویژگی دیگر معنویتی است که ارائه می دهد. معنویتی که به آدمی می آموزد که جهان را نباید تنها از دریچه عقل نگریست. معنویتی که به آدمی رشد اخلاقی اش را متذکر می شود و معنویتی که افقی فراختر را در برابر دیده اش می نهد.

در پایان امید است که ایجاز نویسی اینجانب سبب ابتر شدن پروژه “عقلانیت و معنویت” نشده باشد و اسب مراد به وادی نجات رسیده باشد. و باید از ایزد سبحانه خواست تا توفیق دهد تا آنچه بنوشته آمده وفا کرده شود که به قول غزالی : “گفتار بی کردار ضایع بود، و فرمودن بی ورزیدن سبب وبال آخرت بود”

انه ولی الاجابه

منتشرشده توسط