شهریور دو سال پیش، خاطرات جلال رفيع روزنامه نگار پيشکسوت و از زندانيان سياسي قبل از انقلاب با عنوان “از دانشگاه تهران تا شکنجه گاه ساواک” در 12 فصل و در 246 صفحه و با شمارگان 2500 نسخه روانه بازار نشر شد. جلال رفيع متولد سال 1333 است که در سالهاي دهه 40 و 50 شمسي يکي از اعضاي شاخص دانشجويان جريان مذهبي محسوب مي شد و بارها به زندان مخوف “کميته مشترک ضدخرابکاري” افتاد. رفيع قبل از دستگيري و در زمان دانشجويي، کتابهايي چون ” ارتجاع مدرن و رسالت ما، صبر بصير، صبر انسان و قرآن، اصول حاکم بر روابط اقتصادي اسلام” را به رشته تحرير درآورد و برخي از اين آثار با نام مستعار و به صورت زيراکسي منتشر و پخش شد. کتاب “از دانشگاه تهران تا شکنجه گاه ساواک”، حاصل گفتگويي طولاني با رفيع است که بيشتر حول محور زندان کميته مشترک و خاطرات تلخ و شيرين آن مي گذرد. کتاب توسط متولي فعلي زندان(موزه عبرت ايران) تدوين و منتشر شده و رضا رفيع(برادر جلال رفيع) آن را ويرايش کرده است.
نکته اي که در تورق کتاب به ذهن مخاطب مي آيد اين است که حتي خاطرات تلخ شکنجه گاه ساواک از زبان طناز رفيع شنيدني و شيرين شده است. چند نمونه از اين خاطرات -که بهترين معرفي براي کتاب هم مي تواند باشد- را مي خوانيم:
– من و هم سلولم(احمد لاريجاني) در زندان کميته مشترک با هم شطرنج بازي مي کرديم، با خميري که از ترکيب مغر نان و چايي شيرين درست کرده و روي پتوي سياه چسبانده بوديم، صفحه شطرنج درست شده بود، مهره هاي سفيد و سياه را هم از همان خمير ساخته بوديم، نيمي از خمير را با دوده هاي سقف سلول سياه مي کرديم، هم سلولي من، احتراما از آقاي هاشمي رفسنجاني استفتا» کرد(در مورد بازي شطرنج) که هاشمي با خنده پاسخ داد: در اينجا اشکال ندارد، بازي کنيد!(صفحه 115).
– در آن روزگار موسيقي مطلقا حرام دانسته مي شد، به حدي که بعضي از روزها مي ديدم که در اثناي آواز خواندن من آيت الله مهدوي کني اتاق را ترک مي کند. از کسي علت را پرسيدم، ايشان(آيت الله گرامي) به من گفت احتياط مي کنند، گفتم مگر آواز خوان زن است؟ پاسخ داد گاهي “تحرير صدا” و به اصطلاح فقها، “ترجيع” داري و احتمالا ايشان در ترجيع هم شبهه دارد. حتي بارها مي ديدم که آيت الله منتظري، اخبار ساعت 2 بعدازظهر را از راديوي جيبي اش گوش مي کند ولي نوبت به “مارش اخبار” که مي رسد صدا را مي بندد(صفحه 99).
– صمد عليپور، هم سلولي مارکسيست من، معمولا از من مي خواست که آواز بخوانم تا رنج شکنجه و سلول کاهش يابد. من هم تصنيف معروف مرغ سحر را برايش مي خواندم، يک روز خبر فوت “چوئن لاي” نخست وزير چين کمونيست و مدتي بعد خبر مگر “مائو” رهبر چين رسيد، يک حالت اندوه در فضاي سلول احساس مي شد، صمد گفت مرغ سحر را بخوان. من براي اينکه از اندوه بيرون بيارمش، اينگونه خواندم:”مرغ پکن! ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن، مرغ مسلح(!) ز درون قفس درآ، نغمه پيکار پرولتاريا سرا، وز نفسي عرصه اين حزب توده(!) را پرشرر کن، ما رو خرکن!(صفحه 124).
جلال رفيع بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به يکي از چهره هاي شاخص مطبوعات دوران جديد تبديل شد، سرمقاله نويسي روزنامه کيهان(59-58) و عضويت در شوراي سردبيري روزنامه اطلاعات از جمله مشاغل رفيع در اين سالها بود.در پايان کتاب، تصاوير جالبي از زندگي سياسي جلال رفيع درج شده است که جالب ترين آنها مربوط به بازديد اخير رفيع از زندان و شکنجه گاه “کميته مشترک ” است که امروز به همت وزارت اطلاعات به “موزه عبرت” تبديل شده است.
خانواده رفیع کلا دستی بر آتش دارند.رضا رفیع،برادر جلال از طنز نویسان چیره دست است که سالهاست در مجله اطلاعات هفتگی(قدیمی ترین مجله ایران)
،صفحه ی اطلاعات مُفتکی را می نویسد.در آینده بیشتر راجع به رضا رفیع خواهم گفت و برخی از طنز های نابش رانیز خواهم آورد.
قشنگ بید
راستی بلیط تخفیف موزه عبرت رو داریم. بریم ؟