فقط یه خاطره از دوران دبیرستان
پنج شنبه شوري
خواهران بسيجي با كمترين تجهيزات در پنج شنبه آخر سال باز هم حماسه آفريدند.
طبق آخرين آمار رسيده ، تني چند از اين خواهران سلحشور و غيور ميهنمان غول آباد طي يك عمليات انتحاري به طور جدي دست به خود شويي و دگر شويي زدند.
اين عمليات خطير به شرح زير است:
نام عمليات : آب بازيُك و بدي ( خيس و تيليس شدِم رَف )
رمز عمليات : اينُك هنو خُشكه ! بدوئــــــــــت ( با لهجه يزدي و با كشش ادا شود )
زمان انجام عمليات : آخر آخرين ساعت آخرين روز كاري آخرين هفتة آخرين سال دورة متوسطه مصادف با بيست و پنجم اسفند يك هزار و سيصد و هشتاد و چهار خورشيدي مقارن با پانزدهم صفر يك هزار و چهارصد و بيست و هفت هجري قمري و شانزدهم مارس دوهزار و شش ميلادي.
مكان انجام عمليات : حوالي شيرهاي آب باغچهها و آبخوري و حومه واقع در قسمت مركزي دبيرستان فرزانگان واقع در منطقه آزاد غول آباد واقع در بلوار مدرس واقع در شهر يزد واقع در استان يزد واقع در قسمت مياني كشور ايران كه ملت شريف آن داراي حقوق مسلمي از جمله انرژي هسته اي مي باشند.
نحوه انجام عمليات : انجام اين عمليات با توجه به اهميت آن در حفظ مناطق زير سلطه سوم رياضي در چندين مرحله به شرح زير صورت گرفت :
مرحله اول : بررسي موقعيت استراتژيكي منطقه ( دور بودن از مقر فرماندهي دشمن فرضي )
نكته: دشمن فرضي(رياست محترم دبيرستان) خودش فكر مي كنه واقعاً حريف قدري است!
مرحله دوم : جمع آوري كمك هاي مردمي (انواع كيسه فريزر، ليوان، ظرف غذا، ظرف پر از سركه متعلق به سفره هفتسين و …)
مرحله سوم : جايگيري در موقعيتها و شناسايي طعمهها
مرحله سوم : حملــــــــــــــــــــــــــه
مرحله چهارم : …………………………..
چون تقريباً همه سوم رياضيا خيس شدن، نبايد مي تونستن برن سالن پايين( آخه اونجا مراسم تجليل بود!) ولي از اونجايي كه سنگ پاي قزوينو مي ذارن تو جيب كوچيكشون همون جوري سر تا پا خيس رفتن پايين. تازه نكته جالب توجه سيل پيشنهادات پيرامون تغيير موقعيت مانتوها از خشك به خيس بود كه به سر و روي مبارك مديريت محترم سرازير مي شد.
خوشبختانه عمليات تلفات جدي نداشت فقط يه چند تا كيف و دوربين تصادفاً خيس شد و سركه سفره هفتسين هم به صورت كاملاْ سهوي!!!! ريخت روي چند تن از اهالي سوم رياضي به طوري كه از بدو ورودشان به سالن عطر دل انگيز سركه فضا را عطرآگين كرد.(لطفاً ع را با كسره بخوانيد!)
ملت شريف رياضي هم از بس خيس شده بودن كه به راحتي ميتونستن توي كفشاشون مسابقات جهاني قايقراني در آبهاي خروشان راه بندازن!!!!! تازه يه درياچه( يه چيزي تو مايههاي خزر خودمون) هم ميتونستن با چلوندن مانتوهاي مبارك درست كنن كه تو اوقات فراغت تمرين شنا كنن. نجات غريقها هم همون جا به صورت رايگان آموزش ببينن!
خب فكر كنم قصه ما به سر رسيد كلاغه به غولآباد رسيد
استغفرا…