صد سال تنهایی رو بدون هیچ پیش زمینه ذهنی چند سال پیش خوندم. مدام دنبال یه اتقاق خاص تو سیر داستان بودم ولی ناکام موندم، در عوض وقتی به پایان داستان رسیدم متوجه اشتباهم شدم . اتقاق همون شیوه روایت زندگی شش نسل خانواده بوئندیا و در نهایت پایان ماکوندو بود و اثبان اینکه همه تنهاییم.
با نظرتون در مورد اینکه ” در نویسندگی اگر دروغ می گویید، با جزئیات دروغ بگویید تا باور پذیر شود” موافقم نمونشم تو کتاب زیاده به طور مثال روایت سرهنگ اورلیانو که” موجد سی و دو قیام مسلحانه و شکست همه آنها شد. از هفده زن مختلف صاحب هفده فرزند ذکور شد که یکی پس از دیگری، همه در یک شب، که فرزند بزرگتر هنوز سی و پنج ساله نشده بود، کشته شدند. او از چهارده سوءقصد، شصت و سه کمین، و از یک جوخه اعدام جان سالم به در برد. از مقدار معتنابهی استریکنین نیز که در قهوهاش ریختند و برای کشتن یک اسب کفایت میکرد، آسیبی ندید.”
و یه نکته دیگه عجب اسمهای قشنگی و به یاد موندنی شخصیت های کتاب دارن: خوزه آرکادیو ، آئورلیانو ،رمدیوس،آمارانتا…
صد سال تنهایی رو بدون هیچ پیش زمینه ذهنی چند سال پیش خوندم. مدام دنبال یه اتقاق خاص تو سیر داستان بودم ولی ناکام موندم، در عوض وقتی به پایان داستان رسیدم متوجه اشتباهم شدم . اتقاق همون شیوه روایت زندگی شش نسل خانواده بوئندیا و در نهایت پایان ماکوندو بود و اثبان اینکه همه تنهاییم.
با نظرتون در مورد اینکه ” در نویسندگی اگر دروغ می گویید، با جزئیات دروغ بگویید تا باور پذیر شود” موافقم نمونشم تو کتاب زیاده به طور مثال روایت سرهنگ اورلیانو که” موجد سی و دو قیام مسلحانه و شکست همه آنها شد. از هفده زن مختلف صاحب هفده فرزند ذکور شد که یکی پس از دیگری، همه در یک شب، که فرزند بزرگتر هنوز سی و پنج ساله نشده بود، کشته شدند. او از چهارده سوءقصد، شصت و سه کمین، و از یک جوخه اعدام جان سالم به در برد. از مقدار معتنابهی استریکنین نیز که در قهوهاش ریختند و برای کشتن یک اسب کفایت میکرد، آسیبی ندید.”
و یه نکته دیگه عجب اسمهای قشنگی و به یاد موندنی شخصیت های کتاب دارن: خوزه آرکادیو ، آئورلیانو ،رمدیوس،آمارانتا…