مارها قورباغهها را مي خوردند و قورباغهها غمگين بودند
قورباغهها به لك لكها شكايت كردند
لك لكها مارها را خوردند و قورباغهها شادمان شدند
لك لكها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغهها
قورباغهها دچار اختلاف ديدگاه شدند
عده اي از آنها با لك لكها كنار آمدند و عدهاي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپاي لك لكها شروع به خوردن قورباغهها كردند
حالا ديگر قورباغهها متقاعد شدهاند كه براي خورده شدن به دنيا مي آيند
تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است
اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان !
البته آنها اول باید بفهمند مار و لک لک ،کدام دشمن است و کدام دوست؟
بله…الان باید از چی پند گرفت؟