برادری

امروز، روز تاسوعای حسینی است، روزی که متعلق به مظهر وفا و شهامت، ابوالفضل العباس است.

چند مدت پیش که کتاب ” آتش بدون دود، رو می خوندم، یه جایی همون اوایل جلد اول، جایی که گالان اوجا تنها به همراه دو برادرش، به قلب سرزمین قبیله دشمن رفته و بعد از انجام قولش، داره به سمت قبیله اش بر می گرده، در طی مسیر دو برادرش رو از دست می ده، نادر ابراهیمی جمله ای آورده بود که خیلی منو تحت تاثیر قرار داد، به نقل از مضمون گفته بود:” قدیما، اینجور رسم بود که گاهی برادرها- اگر چه هزاران آرزو داشتند- به خاطر قولی که داده بودند، فدای برادر دیگر می شدند. ”

و به راستی که چنین بود و سرور ایشان اباالفضل بود که به خاطر پیمانی که با برادر خویش داشت امان نامه را نپذیرفت و آن گونه که همه می دانیم، جاودانه شهید شد.

گاهی وقتا، دلم برای عزاداری های بی ریای قدیم – دوران بچگی مون – تنگ میشه، رنگ و بوی دیگه ای داشت. حیف که دیگه بر نمی گرده. آدمهایی که رفتن هم دیگه بر نمی گردن.

یادمه همیشه قبل از ظهر عاشورا می رفتیم خونه پدر یزرگم. بعضی وقتا باهاش می رفتم جایی که برای مراسم ظهر عاشورا، شبیه رو آماده می کردن، بچه که بودم همیشه از این شترهایی که زنگوله بهشون بند بود می ترسیدم، از اونایی که نقش عرب های بیابونی رو بازی می کردن هم.از دسته کفن پوشان- ما بهش می گفتیم دسته تیغ زن – زارچ هم .

گاهی وقتا….

منتشرشده توسط

یک دیدگاه در “برادری”

  1. منم هم…
    ولی باور کن من بچه هارو میبنم همون صفای قدیم تو چهرشون هست.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.