خواندنی ها کم نیست – دوم

نام کتاب: دخمه

نویسنده: ژوزه ساراماگو پرتغالی

مترجم: کیومرث پارسای

خلاصه داستان:

دخمه، داستان پيرمردي شصت و چهار ساله به نام «سيپريانو الگور» است كه در دهكده‌اي نزديك شهري بزرگ زندگي مي‌كند. در اين شهر مكاني وجود دارد به نام مجتمع مركزي كه خود شهري است بزرگ‌تر و مرموزتر.آرزوي خیلی هاست كه در اين مجتمع زندگي كنند. مجتمعي كه هر كسي اجازه سكونت در آن را ندارد و به وسيله نگهبانان بي‌شماري حفاظت و كنترل مي‌شود.

سيپريانو سازنده ظروف سفاليني است كه آنها را در كارگاه سفالگري اجدادي‌اش درست مي‌كند و با قراردادي كه با مجتمع مركزي دارد آنها را جهت فروش به ساكنان مجتمع به انبار آنجا مي‌برد. از قضا شوهر تنها فرزند سيپريانو يكي از نگهبانان مجتمع مركزي است و انتظار ترفيعي را مي‌كشد كه با آن بتواند براي زندگي به يكي از آپارتمانهاي كوچك مجتمع مركزي نقل مكان كند. ترفيعي كه داماد سيپريانو و دخترش براي آن لحظه‌شماري مي‌كنند و خود سيپريانو در دل از آن بيزار است. همسر سيپريانو مدتي پيش درگذشته است و دخترش مي‌خواهد سيپريانوي تنها و پير را با خود به مجتمع مركزي ببرد.

زندگي سيپريانو زماني به هم مي‌ريزد كه مسئولين مجتمع مركزي با به هم زدن يكطرفه قرارداد ديگر حاضر به خريد سفالهايش نيستند و او مجبور است تنها كاري را هم كه در اين دنيا برايش باقيمانده بود، متوقف كند. از سوي ديگر دامادش در آستانه گرفتن ترفيع قرار مي‌گيرد و سيپريانو مجبور است همراه آنها به مجتمع مركزي نقل مكان كند كه اگر تا اين زمان، تنها از آن خوشش نمي‌آمد، اكنون براي اينكه از آنجا متنفر باشد هم دليل دارد.
اينجاست كه داستان ساده زندگي روزمره و يكنواخت سيپريانوي سفال‌فروش به دغدغه‌هاي بيشمار پيرمردي تنها و نااميد تبديل مي‌شود كه نمي‌داند جدال اصلي‌اش بيشتر با خودش و خاطرات گذشته‌اش است و يا با دختر و دامادش و زندگي آينده‌اش در مجتمع مركزي.

جملاتی زیبا از کتاب دخمه:

1) زمان مثل مسؤول برگزاری مراسمی است که هر کس را جای خودش می نشاند.

2)   دو ضعیف، ضعیف بزرگ تری را نمی سازند، بلکه قدرت جدیدی را به وجود می آورند.

3)   کسی که درختی می کارد، نمی داند که آیا روزی بر فراز آن حلق آویز خواهد شد یا نه.

4) زمانی در زندگی فرا می رسد که فقط باید به حمل بدن خودمان کفایت کنیم.

مراجع:

  • خودم که کتاب رو خوندم.
  • http://www.iricap.com

منتشرشده توسط

2 دیدگاه در “خواندنی ها کم نیست – دوم”

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.