آقا یک سوال! اگر از کسی سوالی بپرسید، جوابتان را ندهد چه کار میکنید؟ هوووم؟ یعنی سکوت نشانهی چیست؟ هان؟ ما معمولا میگوییم سکوت نشانهی رضاست. اما آیا همیشه اینجوریه؟ من که فکر میکنم سکوت گاهی میتواند از صد تا فحش هم بدتر باشد. درسته؟
بگذارید یک مثال دیگر بزنم تا بتوانم آنچیزی را که میخواهم بگویم، واضحتر کنم. آقا اگر یک غریبه بیمقدمه به شما بخندد، چه واکنشی نشان میدهید؟ ناراحت میشوید و میگویید برو به عمهات بخند، یا نگران وضع ظاهرتان میشوید؟ نه جدی به این فکر کنید همینجوری یکی به شما بخندد؟
پسر خالهی من، مجتبی، در بلاد کفر (دانمارک) داشجوی PhD کنترل است. او در بدو ورودش به دانمارک به همین مشکل برخورده بود. یعنی هر کس را که میدید به او میخندید. این آقا مجتبیما نگران و گیج که چرا همه به ریشش میخندند! بعد کم کم متوجه میشود که در بلاد کفر این لبخند “معنی” دیگری دارد. در آنجا برای خوشامد گویی و برای حال دادن به یک غریبه، به او لبخند میزنند. فهمیدید قصه چیست؟ یعنی همین لبخند که ممکن است برای ما “معنی” تمسخر داسته باشد، برای آنها “معنی” 180 درجه مخالف دارد؛ در حالی که لبخند یک چیز است!
همهی ما درطی فرایند اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری ذهنمان انباری میشود از این “معانی” که با آن دنیای پیرامونمان را “تفسیر” کنیم. این که چه رفتاری مودبانه است؟ اینکه چه کاری نشانهی صمیمیت است؟ اینکه تکان دادن سر به چه “معنی” است و هر چیز دیگری با اتصالش به این “معنی”ها شکل میگیرد. خوب هر چی هم جامعه همگونتر و سنتیتر باشد این “معنی” اشتراکهای بیشتر دارد. چنانکه متوجه این قضیه شدن بسیار سخت میشود. علیالعموم افرادی که در جوامع اینچنی رشد میکنند این “معنی” نشانهها را بدیهی و ذاتی آن میدانند. یعنی چه؟ یعنی به هیچ وجه راضی نمیشوند که قبول کنند لبخند بیمقدمهی یک غریبه، نشانهی تمسخر یا چیزی شبیه این نیست. هرچی بخواهی “معنی” متفاوت نزد مردمان دیگر را به او نشان بدهی، میگوید که ” آقا اینخزعبلات چیست که میبافی. هرجای دنیا به به یکی پوزخند بزنی ناراحت میشود”
خوب اگر جامعه یکدست باشد و همه کم و بیش “معنی”های مشترکی در ذهن داشته باشند، مشکلی پیش نمیآید؛ اما مشکل آنجا است که جامعهی ما تا حد زیادی این وضعیت را از دست داده است. خوب مشکل چیست؟ بگذارید یک مثال بزنم. فرض کنید یک نفر توریست اروپایی که برای دیدن بافت ناحیه تاریخی یزد به محلهی فهادان (جنگل) رفته است. او به یکی از جوانان داش مشتی آنجا که راهنماییاش کرده است علامت OK را با دستش نشان دهد. یعنی در حالی که چهار انگشتش دستش را جمع کرده انگشت شصتش را به او نشان دهد. خوب فرض کنید همچنان در ذهن آن جوان این “نشانه”، “معنی” فحش داشته باشد. در این صورت به نظرتان چه واکنشی نشان خواهد داد؟
من حدس میزنم اگر خیلی بچه مثبت باشد ناراحت میشود و شاید هم واکنشهای تندتر نشان خواهد داد. آن توریست هم با خودش فکر میکنید این شرقیها چقدر مردمانی عجبی هستند؛ اگر ازشان تشکر کنی ناراحت میشوند. آن جوان هم با خود میگوید این کفار چقدر نمک نشناسند بجای تشکر به آدم فحش میدهند!
به نظرتان راه حل این مشکل چیست؟ این که این موضوع چه ربطی به ما ( سمپادیها) داشت داشت را میگذارم به عهدهی خودتان.
سلام حمزه جون
ربطشو که فهمیدیم (البته اگه باز نگین که تحلیل می کنم، من ربط هایی می تونم بگم که روح تو و بقیه ازش بی خبره. اصرار نکنین نمی گم)
اما راه حلش اینه که بجای ناراحت شدن تا حد انفجار اول یه دو سه کلمه با طرفمون حرف بزنیم دلیل کارشو بپرسیم اگه راضی نشدیم اونوفت ناراحت بشیم.
کلا، گفتمان خوبه، ولی از راه درستش. که ما باید توی همچین جمع های گروهی اونو یاد بگیریم (که ان شاالله کم کم یاد می گیریم)
! OK
درود به همه سمپادی های عزیز.
بالاخره از شر امتحانا راحت شدیم !
میشه لطف کنین بگین برای اخر هفته چه برنامه ای دارین؟
نظرتون راجع به پارک چیتگر چیه؟