درد دل

دگر باره قلم گیرم به دستم درودی بر شما یاران فرستم

سلامی خوشتر از هر آشنایی به نور دیدگانم، هر کجایی

سلامی پر ز لطف و شکر و خجلت از آن بی حد و اندازه عنایت

به آن سمپادیان نیک خصلت رفیقان شفیق و پاک فطرت

مبارک بادتان این عید مسعود قبول حق بود طاعات معبود

چه گویم؟ لطفتان شرمنده ام کرد تو گویی مرده بودم، زنده ام کرد

چو آن فرزانه داد آن ایده ناب زلطف دوستان من گشته ام آب

سپاس و شکر و منت آن خدا را سپس داود و احسان و رجا را

“اصم” از اسمشان بس نیک گشته ست پس از آن روز کان تَذْکِرْ نوشته ست!

کنون خواهم کنم یادی ز یاران بماند این اثر در روزگاران

از آن داود با روح لطیفش ز مختاری و جوکهای ظریفش

رجا، آن صادقی، آن راستین خو زمهدی عاقلی، آن یار نیکو

ز سینا آن نگهبان طبیعت نظام آن یار اندرز و نصیحت

ز احمد شوخ طبعی کثیرش حمید و دیدگاه بی نظیرش

ز حمزه غالبی، آن غایب جمع نشاط، آن جمع یاران را چو یک شمع

کجائید ای دو از انظار پنهان؟ ز دیده رفته اید، اما نه از جان!

سپاس از راحله، مهسا و ویدا ز الهام و ز فرزانه، مهیلا

ز مهسا و بلاگهای عجیبش! ز الهام و قوانین غریبش!

ز ویدا ایده های کسب و کارش ز فرزانه که سمپاد کار و بارش

مهیلا، راحله با ذوق سرشار که یاران گرد کردند بهر افطار

کنون کز دوستانم یاد کردم دلم با یاد ایشان شاد کردم،

دهیدم رخصتی هرچند کوتاه کنم درد دلی با دوستان، آه

بود دردی مرا در دل، زمانیست بگویم، از شما بهتر مگر کیست؟

چه گویم؟اندکی دل رنجه گشته ست خیالم اندکی آشفته گشته ست

نمی خواهم نفوس بد بیارم نمی خواهم که تخم شک بکارم

ولی چندیست از اطراف و اکناف رسد بر گوش، اقوالی نه شفاف

ز گفتار نسنجیده ست دردم ز حرف ناپسندیده ست دردم

نمی دانم چرا این حرفها هست از این جمعی که خوبان چون شما هست

چه زیبا گفت آن دۥردانه، داود که ریشه این سخنها از کجا بود

بگفتا تنگ چشمانی حسادت بورزیدند بهر این جماعت

ز بیرونند این اندک حسودان پی تخریب این جمعند ایشان

ولی افسوس، از آن روز کز جمع یکی کوشد پی خاموشی شمع

بگویند آن فلانی با فلانی ست دگر باقیش آن چیزی که دانی ست

که این با آن یکی منظور دارد فلانی این و آن آن جور دارد

دلم زین حرفها شد غرق ماتم دل بعضی ز دیگر دوستان هم

بفهمیدم که تنها درد من نیست که دیگر دوستان را نیز رنجیست

هم ایشان را دلی پر اضطراب است دلی کز این نلرزد او خراب است

بسی اندیشه کردم من در این کار شب و روز و گه و بیگه، چه بسیار

چگونه این سخن مطرح نمایم؟ دل از این ناگرانی ها رهایم

نتیجه این که گفتم در چنین روز چو عید فطر باشد بهترین روز

یکی خواهش کنم از دوستانم ز یاران گرامی تر ز جانم

نمی خواهم دهم اندرز و پندی چه خود محتاج پندم صد دو چندی

قسم بر حرمت این عید فرخ دَهَمْْْْْتان ای عزیزان نکو رخ

ز ریشه برکنیم از بدو آغاز چنین گفتارهای صدیکی غاز

نباشد درخور ما این سخن ها کند بدخواه را شاد این سخن ها

کند بدخواه را شاد این سخن ها زند ضربه به سمپاد این سخن ها

کنون کاین درد دل گویش نمودم بسی احساس آسایش نمودم

خیالم باشد اینک تخت و راحت نباشد دیگر این زخم و جراحت

مبادا جمعمان را تا به غایت سخن هایی چنین گردد سرایت

بسی شرمنده ام از طول گفتار ببخشا گر تو را من دادم آزار

“جگرگوشه” دگر حرفی ندارد ز “مولانا” دوبیتی یاد آرد

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

غرض ها تیره دارد دوستی را غرض ها را چرا از دل نرانیم

 

منتشرشده توسط

17 دیدگاه در “درد دل”

  1. سر دو راهی
    یه قلعه بود
    یه خشت از مهتاب و
    یه خشت از سنگ

    سر دوراهی
    یه قلعه بود
    یه خشت از شادی و
    یه خشت از جنگ

    سر دوراهی
    یه قلعه بود
    دو خشت از اشک و دو خشت از خنده

  2. درد دل كردي بسي از بيدلان
    دل ز ما خونين بكردي ناگهان
    ليك تو غصه مخور از بحر آن
    كين نصيحت بشنوند آن عاقلان
    جملگي بحر عمل غوغا كنند
    دوستي ها را فزون، دريا كنند
    توبه ها از بحر آن اجعاف ها
    مي كنند در پيش آن بي انتها
    اين اميد است از همه سمپاديان
    در چنين دوران پر استبداديان
    پشت هم گيرند از بحر وفا
    بيش از اين نندازند سنگ جفا
    يار و هم غمخوار يكديگر شوند
    يكي روح در چند پيكر شوند
    بسازند دوران همي پر زمهر
    ز احوال هم آگهند چون سپهر
    دگر نايد از اين حقير صحبتي
    كه دانم زدم اين سخن بي نوبتي

  3. 1) تبریک به خاطر شهامتت
    2) ایشاله هیچ دردی نداشته باشه که بخوای درد دل کنی
    3) ایول به این همه استعداد در بیان شیوا

  4. این هم اثری از من و امید:
    ممد! تو محشری
    از همه سری..
    (این دو مصرع اشاره به استعداد ذاتی و فوق العاده تو در امر شعر گفتن! و سرودن دارد)

    تو یک افسونگری…
    (اشاره به اینکه مواظب باش که با این همه ذوقو قریحه و با این همه طرفدار مشکل برات درس نشه )

    تو با حورو پری…
    (اشاره به موقعیت فوق العاده استراتژیک تو توی جلسات مخصوصا چند جلسه اخیر دارد که البته دستت درد نکنه که توی عید فطر، زکات فطرت قبل از طلوع خورشید به ما رسید و من هم کلی دعات کردم)

  5. سلام،
    مطابق تماس واصله توسط تیلیفون التزامی(همان همراه !چپ چپ نگاه نکند) با حضرت مستطاب جناب محمد خان مخاطب الدوله، مطابق قولی که به حضرتشان داده بودیم، بر آن شدیم تا دیدگاه نغز و بی بدیلمان را به منصه ظهور برسانیم، لذا، در ابتدا بر آن شدیم که دیدگاهی بنویسیم که همانطور که مشاهده شد با تراوشات بی حد و حصر ذوق سرشار ما و البته جناب مولانا، به پست انجامید. باشد که دوستان بهره ها برند.
    به قول علیرضا:
    اتق الله.
    اما مهم اینه که از کجا؟

  6. بیا تا قدر یک دیگر بدانیم که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
    چو مومن آینه مومن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم
    کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار ما هم مردمانیم
    غرض‌ها تیره دارد دوستی را غرض‌ها را چرا از دل نرانیم
    گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم
    چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم
    کنون پندار مردم آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم
    خمش کن مرده وار ای دل ازیرا به هستی متهم ما زین زبانیم

  7. با سلام،
    باز هم شاهکاری دیگر از استاد جگر گوشه(محمدِ بن حیدر مخاطبُ الگوشه جیگر)
    بسیاز نکته سنجانه عمل نمودید استاد.
    ولی استاد همه اون زخم و جراحت های دلت از گفتار نسنجیده نیست، باور کن یه خوردش هم واسه غذاهای مفتیه که مُخوری، اعم از پیتزا و حلیم و غیره، آخه من هم که پیتزاهه رو خوردم همین جوری شدم. میگم نکنه صاحباش راضی نبودند؟!!

  8. آغا غالبی آغا غالبی، سلاااااام
    چه عجب!!!
    بنده خدا دیگه ما را سیاه نکن، به قول احسان ا… ما خودون تو لوله بخاری بزرگ شدم. 021 خو تو یمن فیلتره. آخه بنده خدا تو وقتی با ما هم بودی در یمن بودی (قضیه همون تمرکزه) حالا برمگردی میگی یمن بودم!!!
    شیطون، این مدت کجا متمرکز بودی خدا میدونه!!!
    نکنه اونی که مُگُفتن دومات شده تو بودی (آخ جوون بچه ها بدوِئد یه شایعه جدید، سریع دست به دست کند)
    آقای قالبی (به قول یکی از دوستان که در ابتدا اسم شما را درست نمی دونست) نَمیدونی چِقه دلُِم واسه خنده هات تنگ شده، زودی بیا بیبینِمِت.

  9. با تشکر از جگر گوشه به خاطر پست زیبایی که نوشته بود. فکر کنم برای ماه دوم هم ممد گوی سبقت رو از همه ربود و بهترین پست رو نوشت. واقعاً که بسیار جامع و کامل بود. هم از لحاظ شعری که گفته بود و هم از لحاظ نکاتی که در شعر بهش اشاره کرده بود. امیدوارم این نکات رو همه دوستان بهش توجه کنند تا جمعمون همچنان صمیمی باقی بمونه.
    با تشکر

  10. نر عزیز! یه اشتباه کوچیک کردی… سلااام مال یکی دیگس و سه تا الف داره نه شش تا
    (چقدر پسوند عزیز به نر می آد. من پیشنهاد مِدم از این به بعد این گروه با این پسوند خوانده شوند)
    در ضمن به نکته خوبی اشاره شد… خیلی وقته دلم برای صدای هلی کوپتر اونم از فاصله نزدیک تنگ شده(شاید خیلی ها ندونن که سمپاد تهرون یه هلیکوپتر داره که دست عمو قالبی هه و هر وقت بیاد، همراه خودش می آره)
    اما خطاب به رجا… هنوز ماه دوم شروع شده که تو بهترین پست را انتخاب کردی؟ دیگه باید از روی جنازه اصم بِشَد، تا کسی بیتونه این عنوان را توی این ماه برای خودش کنه. به اضافه اینکه تو همین دو سه روز و حتی امروز پست های فوق العاده دیگه ای نوشته شد که یکیش هم عیدی علیرضا از مونترال بود… البته در اواخر همین هفته مجلس تودیع نشان بهترین پست به استاد ممد با کلی جیغ و دادو هورا و ماچو بوسه(دو تای آخری مخصوص پسرها سرو میشود) برگزار میشود

  11. سلام آقای مخاطبی.
    هم شعرتون مثل همیشه زیبا بود و هم محتوای بسیار خوبی داشت.
    نصیحت بسیار به‌جایی بود.
    عیدتون هم مبارک.

  12. با عرض سلام خدمت آقای دکتر امیر حیدری
    مشتاق دیدارتون توی پاتوق پنجشنبه شب بودیم، تشریف نیوردد
    به قول یارو گفتنی:
    به خوبا سر میزنی… مگه ما بدا دل نداریم؟
    حداقل سرتون گرفت توی یکی از برنامه های تهرون ببینیمتون

  13. سلام احسان خان.
    شما که از خوب‌ترین خوباند .
    منم مشتاق دیدارتونم، خیلی دوست داشتم خدمتتون برسم. سعادت یار نبود.
    قوانین مورفی مگه: مهمونی دعوت نمی‌شی، نمی‌شی، نمی‌شی… تا یه هفته که مهمون داری، به یه مهمونی هم دعوت می‌شی! و ازقضا بچه‌های باصفای ۰۲۱ هم همون روز قرار دیدنی مذارن!!!
    پنج‌شنبه‌ی گذشته، هم مهمون داشتم و هم مهمون بودم!
    ایشالا جور بشه توی یکی از برنامای تِـرون (تهران با لهجه‌ی جوئون یزی!) شرکت کنم.
    همیشه پیروز و تن‌درست باشد.
    به‌امید دیدار.

  14. آقای دکتر امیر حیدری سلام
    عید گذشته شما هم مبارک
    ممنون از لطف و عنایت حضرتعالی
    بنده تا حالا افتخار دیدار و هم صحبتی شما رو از نزدیک نداشتم ولی ذکر خیرتون رو از دوستان زیاد شنیدم
    انشاا… هرچه زودتر بتونم از نزدیک شما رو ملاقات کنم
    باز هم متشکرم

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.