ذکر محمد مخاطبی اردکانی رحـــمه الله علیه

آن جگر گوشۀ سمپادیان، آن سوختۀ جمال، آن گم شده وصال، آن غریق بحر وفا، آن تریکوپوش نارنجی، آن مقـبول درگاه MBA، آن تَرک نشین مرکب چیتگر، آن راهبر اردوی دراسله، آن ترکۀ نِی انبان، آن مخدَّرۀ خِدرِ قلیان، آن حافظ ثانی- محمد مخاطبی اردکانی- که موج مویش آلمانی شده و در سه تار زدن پنجه ای گرم داشت.

روزی ملت سمپاد را قرار بر دوچرخه سواری در چیتگر بود و چون دیر بکرد ، مرکبی به او نرسید، به ناچار با احسان دو به یک کردند. مرکب خبه کرد، چرا که احسان خود برای مرکب کفایت می نمود. چون احسان به فِس فِس افتاد، جای برگرداندند. پس از چندی رکاب زدن، نفس بر آمده، روی سیاه کرد. ضعف کرده و به گوشه ای افتاد. او را دیدند که دست به آسمان برده و زمزمه ها می کند. چون سِرّ این کار از او پرسیدند، گفت:” نه سامان نالیدن است و نه قوّت رکاب زدن.”

نقل اسـت که یکبار در باس چندی رقص می کرد و می گفت:” هو!هو!” گفتند:” این چه حالت است؟” گفت:” اگزوز این باس می گوید: غو!غو! من نیز موافقت آن را می گویم.” و چنین گویند تا اگزوز خاموش نشد، ممد خاموش نشد.- در برخی نسخ قدیمی چنین آمده که: تا ممد خاموش نشد، اگزوز خاموش نشد.-

روزی اردو به دراسله افتاد. اتوبوسی بگرفت که از تمام نِعَمات، تنها کولر را بر دوش می کشید. در گردنه ده بماند و دیری نمانده بود که به دره فرود آید. جمعی در پشت اتوبوس گِرد آمدند، افاقه نکرد. ممد را دیدند که دست در گِل فرو برده و ذکر می گوید. اهالی به وجد آمده و نعره ها برآوردند و پُشت جمع کردند و اتوبوس را از خطر رهانیدند. چون سِرّ این کار از او پرسیدند گفت:” آشکار مَکنم تا زنده باشم.”

منتظر مطالب بعدی ما باشید.

اصم

منتشرشده توسط

6 دیدگاه در “ذکر محمد مخاطبی اردکانی رحـــمه الله علیه”

  1. چه بسيارند شيرين سخن پرورانُ و شاعران در اين جمع سمپاد ما، خدا حافظشان باد. باشد که اين جمع بانی ترکيدن استعدادهاشان شود. هر چند با روندی که مشاهده می شود ديری نپايد که انفجاری عظيم در عالم فرهنگ و هنر ايران رخ دهد.

  2. از دست و زبان که برآید
    کز عهده شکرش به در آید

    واقعا سه تاییتون گل کاشتید! به خصوص با این متنتون منو حسابی …!!!
    فقط منو ببخشید که دیر خوندم و دیر کامنت گذاشتم!
    بازم ممنون

  3. خواهش مَمد آقا
    ولی باید از من بیشتر تشکر کنی، آخه بار اصلی متن رو من تو چیتگر به دوش کشیدم

  4. خواهش مَمد آقا
    ولی باید از من بیشتر تشکر کنی، آخه بار اصلی متن رو! من تو چیتگر به دوش کشیدم.

  5. حميد طاهري (برادرزنِ داداشِ داوود يا برادرِ زن داداشِ داوود) گفت:

    آقايون گروه اصم دست مريزا. چون خودُم حضور داشتمو شاهد تلاش بي وقفدون در زمينَيِ نبشتن اين ذكر بودم از همين جا كه البته جاي مقدسي هم هه-مشهد- بهتون خسته نباشيد مِگم و برادون دعا مُكُنم كه در اين راه موفق باشِد و از هيش كه باكدون نباشَه. فوقش يَه نفر با كفش از پشت سر مِزنه تو سردون تا ديه ذكر گفتن از سردون بپَره! كه اينم اجتناب ناپذيره! شوخي كِردم موفق باشِد

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.